پدر علم مددکاري اجتماعي : اضطراب ونگراني دوره نوجواني ريشه در خانواده و اجتماع دارد
بسياري از جوانان در مراجعه به ما هميشه نگراني از تحصيل را چنين مطرح مي کنند، اگردرس نخوانم پدر و مادر فشار مي آورند. وقتي با پدر و مادر صحبت مي کنيم آنها اين ادعا را دارند که اگر بچه ما درس نخواند فلان مي شود و بهمان مي شود، آينده اش در خطر است، اين نگراني ها ناخودآگاه به جوان سرايت مي کند و آن موقع جوان هميشه از خود اين سؤال را مي پرسد که اگر درس نخوانم به کجا مي رسم؟ مردم چه مي گويند؟ و اينجا آغازی براي تنش در نوجوانان و جوانان است.
جواناني هم که موفق مي شوند تحصيل کنند درحين تحصيل فقط به اين مسأله فکر مي کنند که آيا کاري متناسب با رشته ام پيدا مي شود؟اگرپيدا نشود چه کار کنم؟ 4سال درس خوانده و هنوز شرايطي براي ايجاد اضطراب در او مهيا مي شود. اينجاست که مابه آنها مي گوييم با شرايط کاري که در جامعه است اصولا تعداد زيادي کار مناسب با رشته تحصيلي شان پيدا نمي کنند و اگر بخواهند سراغ کارهاي ديگري بروند، تخصص داشتن لازمه آن است و اگر تخصصي مثل کار با کامپيوتر،حسابداري ،تايپ و.... نداشته باشند آسيبي که مي بيند بسيار جدي خواهد بود. البته بايد متاسفانه اين مطلب را هم اشاره کنيم که بسياري از جوانان ما خود و توانايي هايشان را باور ندارند و نه تنها خودشان بلکه خانواده اش را هم زياد قبول ندارند وجواني که پدر و مادر کارگر دارد، خجالت مي کشد که درجايي اين مسأله را عنوان کند و اين عدم باور داشتن خود و خانواده بالطبع ايجاد بي اعتنايي مي کند و سرانجام آن ايجاد اضطراب است.
دختران فرانسوي به داشتن دماغ بلند شان افتخار مي کنند اما ما اگر شرايط آن ها را داشتيم چه بسا از خانه بيرون هم نمي آمديم، ما بايدخودمان را همين طور که هستيم قبول کنيم چرا که اگر اين کار را نکنيم اين حالت به افسردگي سوق پيدا مي کند و براي اينکه نمي خواهيم کسي بفهمد ما افسرده ايم کم کم وسواس به سراغمان مي آيد و خودمان را بي خود مشغول کارهاي بيهوده مي کنيم.
ازدواج يکي ديگر از عوامل اضطراب زا است .پسران ما مي ترسند ازدواج کنند. ترس از حقوق کم و تأمين زندگي يک نفر ديگر و عدم پرداخت خرج شخص مقابل نيز شرايط اضطراب و نگراني را در پسران ايجاد مي کند. البته اين موضوع در دختران شدت بیشتری دارد طوری که در جامعه ما به يک فرهنگ تبديل شده است. وقتي دختري مي خواهد ازدواج کند مادر مي گويد مراقب مادرشوهرت باش و از همان ابتدا دختر با ترسي روبرو مي شود که آنقدرها هم موضوع مهمي نيست و اين نگراني در دختر به خاطرعدم آگاهي است که در او ايجاد مي شود. ولي اگر ما بپذيريم که بايد آدم ها را همان طور که هستند پذيرا باشيم نه آنگونه که خودمان دوست داريم،گام مفیدی جهت کاهش نگراني ها است.
مردم ما 1 ساعت و نيم مي روند سينما و هزينه هاي جانبي آن را نيز متحمل مي شوند اما تايک هفته به اين قضيه فکر مي کنند که چه گونه می توان اين هزينه ها را به نحوي جبران کرد و فکر کردن به هزينه هاي تفريح و عدم پرکردن خلاء هزينه ها آن ها را مضطرب ونگران خواهد کرد. اين تفريح نيست. متاسفانه در جامعه ما تفريح به معناي واقعي ديده نمي شود.
وي به نقش رعايت قوانين و ضوابط موجود در اجتماع وخانواده تأکيد کرد و با آگاهي زندگي کردن را در حل تعارضات رفتاري مناسب ديد و بيان داشت:
تا زماني که ما در مدرسه هستيم. خود را مؤظف به رعايت قوانين مدرسه مي دانيم وقتي به اجتماع مي آئيم قوانين اجتماعي موجود در جامعه را نيز رعايت مي کنيم اما چرا خود را ملزم به رعايت قوانين موجود در خانه نمي کنيم؟ ديرآمدن به خانه ،رفتارهاي مشکوک توسط فرزندان و تماس هاي تلفني و رفتارهاي مخاطره آميز طبيعي است که در والدين نگراني ايجاد کند و آنها با رفتارهاي خود اين نگراني را با شدت بیشتری به فرزندان منتقل مي کنند و باعث بروز ناهنجاري هاي رفتاري در جوانان مي شوند. فرزندان بايد بدانند که خانه هم قا نون دارد و همه ملزم به رعايت آن ها هستند.
وقتي دختر20 ساله با تلفن صحبت مي کند و مادر50ساله مي گويد با کي صحبت مي کردي؟ اين رفتار مادر براي آن دختر گران تمام مي شود و او سوال مادر را با بروز رفتارهاي نادرست پاسخ مي دهد. در صورتيکه اگر طرفين از هم شناخت کافی داشته باشند و بدانند که ميان آنها 30 سال تفاوت آنهم از نوع فرهنگی است ، بسيار راحت مي توانند با هم کنار بيايند اما همين عدم شناخت وآگاهي حالت هاي تنش زا را مي افزايد.همان طور که اشاره کرديم بسياري از جوانان ما ترس از ازدواج دارند چرا که هميشه از معظل طلاق مي ترسند اما اگر آنها بپذيرند در ازدواج طلاق هم هست و به اين موضوع واقف شوند، ديگر از طلاق در ازدواج نمي ترسند. مابايد علل و عوامل مشکلات را بشناسيم تا بتوانيم با اضطراب ناشي از آن عوامل مبارزه کنيم.
دکتر اقليما به تفکيک نقش روانپزشکان و مشاوران در حل اختلافات ناشي از نگراني ها پرداخت و افزود:
روانپزشکان ما حق مشاوره ندارند ، مگر در زمينه تخصصي شان و بايد آنچه را نمي دانند به مشاور و مددکار اجتماعی ارجاع دهند. اگر من امروز با پدرم دعوا مي کنم، پول ندارم و یا با همسرم که معتاد است، اختلاف دارم دليل بر بيمار بودن نيست بلکه اين ها همه معظلات اجتماعي است.
اقلیما افزود: بايد بدانيم در چنین شریطی است که نقش مشاور و مددکار اجتماعي پررنگ تر مي شود؛ البته بايد مشاور و مددکاري را انتخاب کنيم که با فرهنگ ما آشنا باشد زیرا تفاوت در فرهنگ مشاوران نيز ممکن است در ارائه راه کار درست، مخاطب را دچار اشتباه کند. يک مشاور تهراني با فرهنگ مردم اصفهان آشنا نيست و قاعدتاً نمي تواند در حل معظلات اجتماعي به وی چندان کمک کند؛ پس هوشيار باشيم که براي هر مشکلي به چه مرجعي رجوع کنيم و اينکه آن مرجع بايد به فرهنگ و اصالت ما نزديک تر باشد.
پدر علم مددکاري اجتماعي در ادامه ی سخنان خود در خصوص ريشه ي نگراني و اضطراب در دوره ی نوجواني و جواني خاطر نشان کرد:
وقتي کودک ما مي خواهد راه بيفتد مي گوئيم مراقب باش زمين نخوري و ما از همان کودکي به صورت ناخواسته ترس را به کودک القا مي کنيم و کودک همیشه نگران است که مبادا زمين بخورد. بايد کودک را رها کرد تا ياد بگيرد که اگر زمين خورد، موضوع مهمی نيست و می تواند برخیزد و به راه ادامه دهد. وقتي کمي بزرگتر مي شود به او مي گوئيم مبادا در خيابان و کوچه، با غريبه ها صبحت کند، آنها ممکن است دزد يا آدم هاي بدی باشند، خانواده در این قسمت نیز ترس از دزديده شدن را به فرزند منتقل مي کند و اين مسائل همچنان ادامه دارد تا در دوره ي جواني که اين نگراني ها به شدت سر باز مي کند و شاهد رفتارهاي ناهنجاري از جانب فرزندان در سنين نوجواني و جواني خواهیم بود. این موضوعات همگي ريشه در جامعه و فرهنگ خانواده خواهد داشت.
اضطراب تعريف روان شناختي دارد. حالتي است که ريشه ي مشخصي ندارد و هيچ پزشکي نمي تواند علت آن را تشخيص دهد. تنها راه برطرف کردن اضطراب مشغول کردن انسان است، چرا که انسان هر چه بيکارتر باشد اضطراب در او با شدت بيشتري بروز مي يابد و نهايت آن به افسردگي و وسواس منتهي خواهد شد.
ما معمولاً مي گوئيم در شناخت همديگر نباید تلاش ها جهت تغییر یکدیگر باشد. همديگر را همان طور که هستيد بپذيريد چرا که اگر پذيرش اتفاق افتد به مرور به همديگر عادت خواهيد کرد. اگر من بدانم فلان رفتارها در طرف مقابلم به شدت بروز مي يابد و در موقعيت هاي مختلف چه رفتاري از خود نشان مي دهد او را همين گونه که هست قبول دارم و سعي نخواهم کرد که تغییرش دهم. دليل اين امراين است که ما نمي توانيم آدم ها را به راحتی عوض کنيم. البته ممکن است این کار هم انجام پذیرد اما شخصيت جديد ديگر هويت ندارد، نه آدم قبلي است و نه کسي که ما مي خواستيم. پس بهتر است براي تغيير یکدیگر تلاش نکنيم و يکديگر را همان گونه که مي شناسيم بپذيريم.
معمولا اثرگذاري اين جلسات نيم تا يک ساعت است. این مساله طبیعی است. زمانی این دوره ها را بر روي برخی از قضات انجام داديم و آنها هم ادعا مي کردند، تا در جلسه حضور دارند شرایط عالي است اما به محض ترک جلسه همه چيز به حالت قبلی برمي گردد. درواقع اين دوره ها وقتي اثرگذار است که دراز مدت باشد . این گونه جلسات نيازمند تکرار است. همان طور که وقتی يک مادر به فرزندش بگويد اين کار را بکن يا نکن! بچه در همان حال فقط عکس العمل نشان می دهد اما اگر مادر با رفتارهايش در دراز مدت کار صحيح و ناصحيح را براي فرزند يادآوري کند، در آن صورت اثرش در فرزند دوچندان خواهد شد.
فرهنگ سازي به اين راحتي ها نيست. ما بايد به حل کمبودها در جامعه اهميت دهيم. جايي مثل اتوبوس زن و مرد را از هم جدا مي کنيم؛ این مرز در ميني بوس وجود ندارد و در تاکسي ها نیز اصلاً تعريفي ندارد،.اين رفتارهاي متناقض جامعه به ايجاد کمبودهاي رواني در جوانان و نوجوانان منتهي مي شود و به دنبال آن جوانان نيز رفتارهاي ناصحيحي از خود بروز مي دهند. بنابراین بايد ابتدا به صورت زيربنايي نقصان محدوديت ها را در جايي ديگر جستجو کنیم تا وقتي تکنولوژي وارد مي شود به جاي اينکه سودمند باشد، مضر واقع نشود.
چرا به بحث نگراني و اضطراب در جواني و نوجواني بسيار اهميت داده مي شود و آيا مي شود فهميد که اين حالات از چه سني بروز پيدا مي کند؟
تغييرات هورموني در دختران و پسران در دوره ي نوجواني است. فشار هاي خانواده در اين دوره به شدت افزايش مي يابد، درس بخوان به فکر کار براي آينده باش.در واقع خانواده ناخواسته اجازه نمي دهد جوان، جواني کند. متأسفانه طرز فکر خانواده ها بعضاً هنوز مثل 30، 40 سال پيش است در صورتيکه جوان، جوان آن دوران نيست.
در خصوص بروز حالات اضطراب بايد بگويم که کودک در سني اصلاً متوجه اضطراب و نگرانی نمي شود اما از زماني که وارد دوره ي بلوغ مي شود( 12، 13 تا 22 و 23 سالگي) اضطراب های متفاوتی او را تهدید می کند. این سن دوره ي انفجار اين حالت ها براي یک جوان است.پس از این دوران کم کم آرام مي شود و ديگر ديدگاهش به اين مطلب سوق پيدا مي کند که هر چه شد، شد. دعوا با خانواده، فرا از خاانه و کارهاي غير قانونی همگي ناشي از تبعات فشارهاي رواني بر روي جوان است.
چه کار کنيم تا با اضطراب و نگراني مبارزه کنيم، آيا مي توان به صورت صد در صد اين حالات را از بين برد؟
نگراني به طور کامل از بين رفتني نيست چرا که پدران و مادران ما خودشان مضطرب اند.در واقع اضطراب از جامعه و خانواده منتقل می شود. وضعيت بچه من چه مي شود؟ آتيه اش چه خواهد شد؟ و همه ي اين سؤالات اضطراب زا، نگراني را نسل در نسل منتقل مي کند.
اگر مي خواهيم اين نگراني ها رفع شود بايد زيربناي خانواه و محيط اجتماعي را درست کنيم. معلم ناراحت است و فشار روي نوجوان ما است، پدر عصبانيتش را بر سر نوجوان تخليه مي کند، مادر به گونه اي ديگر، نوجوان همه اين حالات را به دوش مي کشد و در بزرگسالي به نسل بعد از خود منتقل مي کند.در این زمینه بايد اساسي کار شود تا انشاءالله در دراز مدت جواب دهد. اين موضوع را هم بيان کنم که درخت کرم زده، ميوه کرم زده خواهد داشت.
گفتگواز فرزانه فرجي
جذب خبرنگار افتخاری
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}